معنی بازدید از رژه

حل جدول

بازدید از رژه

سان


رژه

برنده جایزه اسکار بهترین فیلم در سال 1933 میلادی

عبور سربازان از برابر فرمانده

لغت نامه دهخدا

بازدید

بازدید. (مص مرکب مرخم) برآورد (حاصل مزرعه و درآمد و امثال آن). تقویم. تخمین. حدس قسمت بنایی. حزر. تقویم حاصلی ندرویده و ناچیده: ودر حین بازدید محال، معتمدی از دیوان اعلی تعیین میشود که در حضور او عمل و سایر مأمورین بازدید نمایند. (تذکرهالملوک ص 46). و بعد از آنکه نسخه ٔ بازدید برقم وزیر دیوان اعلی رسید... (تذکرهالملوک ص 51).
- دائره ٔ بازدید، دائره رسیدگی به حسابها.
- دید و بازدید.
- مأمورین بازدید، تقویم کنندگان: به اتفاق عمال و مأمورین بازدید روانه ٔ محال میگردد. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 51).
|| مراجعه. دیگربار دیدن. رفتن بدیدار آن که از تو دیدن کرده است. مقابل دیدار کردن. || از نو رسیدگی کردن بحساب. کنترل. || معاینه (طبیب).


رژه

رژه. [رَ ژَ / ژِ] (اِ) ریسمانی که بنایان براستی آن دیوار سازند. (ناظم الاطباء). ریسمانی که بنایان براستی آن دیوار سازند و آنرا رزه پهنا نیز گویند. (آنندراج) (برهان). امام. (نصاب الصبیان). امام. زیج. ریسمان کار. (یادداشت مؤلف). و رجوع به رزه شود. || طناب بود. (لغت فرس اسدی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ نخجوانی) (فرهنگ اوبهی) (از شعوری ج 2 ص 15). || شریطه یعنی ریسمانی که دو سر آن رابه جایی نصب کنند و بروی آن جامه و لنگی و مانند آن اندازند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از برهان). بند که جامه بدان افکنند تا خشک شود. (دهار) (از شعوری ج 2 ص 15). ریجَه (در تداول اهالی خراسان):
جامه درافکند در رژه چو درآمد
پس به تماشای باج زی شجر آمد.
نجیبی (از آنندراج).
و رجوع به رزه شود. || رزه. (ناظم الاطباء). همان رزه است. (انجمن آرا). || حاشیه و سجاف و لبه و کناره. (ناظم الاطباء). || بجای کلمه ٔ فرانسوی دفیله اختیار شده. (لغات فرهنگستان). عبور صفهای سربازان از برابر فرمانده. دفیله. (فرهنگ فارسی معین).


رژه گرفتن

رژه گرفتن. [رَ / رِ ژَ / ژِ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب) ایستادن فرمانده تا رژه روندگان از پیش وی بگذرند. (یادداشت مؤلف).


رژه رفتن

رژه رفتن. [رَ / رِ ژَ / ژِ رَ ت َ] (مص مرکب) عبور جمعی از سپاهیان با نظم و انضباط مخصوص از پیش شاه یا فرمانده نظامی. (یادداشت مؤلف).

مترادف و متضاد زبان فارسی

رژه

سان، مارش، مشق

فرهنگ فارسی هوشیار

رژه

(اسم)، ریسمانی که بنایان براستی آن دیوار سازند رزه پهنا، ریسمانی که دو سر آن را بر جایی بندند و بر آن جامه و لنگی و رختهای شسته اندازند تا خشک شود سازو، عبور صفهای سربازان از برابر فرمانده دفیله.

فرهنگ معین

رژه

صف، رده، عبور صف های سربازان از برابر پادشاه یا فرمانده. [خوانش: (رَ یا رِ ژِ) (اِ.)]

فرهنگ عمید

رژه

(نظامی) عبور صف‌های مرتب سربازان از برابر پادشاه یا یکی از امرا و فرماندهان بزرگ ارتش، دفیله،
[قدیمی] رده، صف،

فارسی به عربی

رژه

استعراض، مراجعه


بازدید

تفتیش، زیاره، مراجعه، مسح

فارسی به ایتالیایی

رژه

sfilata

فارسی به آلمانی

رژه

Parade (f), Prunk (m)

معادل ابجد

بازدید از رژه

1241

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری